ارتباطات (ازفرزندان کمیجان)

ارتباطات وبلاگی از فرزندان کمیجان در مورد IT و ارتباطات

ارتباطات (ازفرزندان کمیجان)

ارتباطات وبلاگی از فرزندان کمیجان در مورد IT و ارتباطات

اندیشه برابرى-انسان شناسى و پسامدرنیسم

اندیشه برابرى
 انسان شناسى و پسامدرنیسم
ناصر فکوهى، روزنامه سرمایه۲۰، اردیبهشت ۱۳۸۵
پرسمان اساسى انسان شناسى اصولاً پیش از آن که به پسامدرنیسم ربطى داشته باشد به خود مفهوم «مدرن» بودن (که در فارسى گاه در چارچوب هایى خاص آن را «تجدد» ترجمه کرده اند) برمى گردد. واژه مدرن (از ریشه لاتین مدرنوس Modernus) به معناى «هم اکنون» است. در مباحث و جدلى که در دوران روشنگرى و پس از آن میان طرفداران تغییر جامعه و پیروان جامعه قدیم درگرفت و سرانجام خود را در بحران هاى انقلابى قرن ۱۹ و زایش دولت هاى مدرن ملى بازنمایاند، روشنگرى و انسان گرایى محورهاى اصلى مدرنیته اى بودند که هر چند نطفه آن چندین قرن پیش از آن در رنسانس ایتالیا بسته شده بود، اما ظهور خود را در عرصه اندیشه و تفکر عملاً در سال هاى نخستین قرن بیستم و در حوزه زبان آلمانى (وین) یافت. این تفکر از انسان به مثابه موضوع اصلى شناخت دفاع مى کرد، اما این انسان را در حقیقت به گونه اى کاملاً خودمحوربینانه در «انسان متمدن اروپایى» تعریف مى کرد که در برابر آن لااقل سه گونه انسان دیگر را در روابط تطورى کاملا ً متفاوتى با خود تعریف مى کرد: نخست انسان خودى اما «بى فرهنگ» یا مردمى که در قالب فرهنگ مردمى  یا «فولک» تعریف مى شد و نمونه آن در خود اروپاى قرن ۲۰ و در طبقات محروم نشان داده مى شد که باید از خلال آموزش اجبارى به مرحله فرهنگ یابى مى رسیدند. فرهنگ عامه یا آنچه فولکلور نام گرفت، ریشه از همین تفکر دارد که سپس با ظهور جامعه مدرن قرن بیستمى  بخش مهمى از مطالعات اجتماعى را در قالب رشته و شاخه ویژه اى با عنوان «مطالعات فرهنگى» که بر تولید و مصرف انبوه فرهنگ پژوهش مى کرد، متبلور شد. سپس انسان شرقى که تفکر اروپایى با حرکت از اندیشه اى کهن (یونانى) او را موجودى استبدادزده و راکدمانده در تاریخ قلمداد مى کرد باید از خلال فرآیند تمدن سازانه غربى (یعنى نامى  محترمانه که به فرآیند استعمارى داده مى شد) به مرحله تمدن مى رسید و نمونه هاى آن در تمدن هاى کهنى چون ایران، چین، هند و مصر معرفى مى شدند. سپس انسان به اصطلاح «ابتدایى» یا همان «وحشى نیک» (Bon Sauvage) معروف مونتنى و روسو، که به باور اروپائیان باید در فرآیندى طولانى از خدمت براى سفیدپوستان و با تحمل تغییر گسترده اى در تمام آداب و رسوم و ساختارهاى اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى خود مى توانست خود را به مرحله تمدنى برساند، البته بدون آن که از همان ابتدا حتى تضمینى براى رسیدن نهایى اش به حد سفیدپوستان وجود داشته باشد.
تفکر آغازین حاکم بر علوم اجتماعى از تقسیم کارى شروع مى شد که میان اروپا و غیر اروپا انجام مى گرفت و در این میان انسان شناسان مسئول مطالعه بر انسان هاى ابتدایى و در نهایت انسان هاى شرقى مى شدند. بدین ترتیب به تدریج و در تعبیر خود این انسان شناسان آنها به گونه اى شروع به ارزش دادن به مفهوم «دیگربودگى» (otherness) کردند. این مفهوم کلیدى در زبان انسان شناسى، این رشته را در رابطه اى متناقض با گفتمان مدرن قرار مى داد: از یک سو، دیگربودگى از آن جا که در خود گفتمانى در آن واحد هم خودمحوربینانه (قوم مدارانه) را حمل مى کرد و هم گفتمانى بیگانه گرا (Exotic) را و همچنین به این دلیل که نظریه حاکم بر آن کاملا ً نظریه اى تطورى بود، در واقع حامل گفتمان مدرن نیز بود. در واقع آنچه بیش از هر چیز این گفتمان را نشان مى داد، رویکرد بیگانه گرا بود. یعنى تعریف دیگربودگى در عجیب و غریب بودگى، در تفاوتى که دیگرى را در نهایت به «چیزى خاص» بدل مى کند که مى تواند همچون شیئى  غریب بر آن مطالعه کرد و از آن بدتر، آن را از پیرامون حیاتى اش خارج کرد و در قالب هاى موزه نگارانه به نمایش گذاشت. (کارى که اروپائیان با سرخپوستان آمریکایى کردند و آنها در شهرهایشان به نمایش گذاشتند.) با این وصف انسان شناسى در تداوم تاریخى نظرى خود، به دلیل ورود گسترده اى که به میدان هاى تحقیق داشت و نزدیکى زیادى که با مردمان غیراروپایى به دست آورد، به خصوص به دلیل زیر سئوال بردن بیش از پیش نظریه تطورى در خود، هر چه بیش از پیش از این تفکر آغازین فاصله گرفت و دیگربودگى را نه مفهومى در برابر خودبودگى بلکه نوعى خاص از خودبودگى تعریف کرد. بنابراین هر چند خاص گرایى را زیر سئوال نبرد، اما آن را لزوماً در تضاد با جهانشمول گرایى قلمداد نکرد. به عبارت دیگر انسان شناسى هر چه بیشتر هدف استراتژیک خود را دفاع از «حق تفاوت داشتن» تعریف کرد، ولو با آنچه درایدئولوژى روشنگرى، انسان گرایانه، قرن ۱۹«پیشرفت» تعریف مى شد و از همین محور بود که انسان شناسى وارد رابطه اى نزدیک و تنگاتنگ با پسامدرنیسم شد. در دوران پسامدرنیسم آنچه بیش از هر چیز در حوزه انسان شناسى اهمیت داشت، نقد انسان شناسانه اى بود که بر میراث و تاریخ خود انسان شناسى، در نتیجه بر رویکردها و روش هاى این علم به دست خود انسان شناسان یا فرهنگ شناسان انجام مى گرفت. نخستین اثرى که توانست ضربه اى اساسى بر دیدگاه هاى پیشین وارد کند، کتاب طلال اسد با عنوان «انسان شناسى و برخورد استعمارى» بود که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد و در آن نقدى بر تداوم اندیشه استعمارى درون انسان شناسى به عمل آمده بود. کتاب شرق شناسى ادوارد سعید که کمى  بعد یعنى در سال ۱۹۷۸ به انتشار رسید، ضربه سهمگین ترى به حساب مى آمد، زیرا نقد بیگانه گرایى و خودمحوربینى فرهنگى غرب را بسیار فراتر از حوزه علوم انسانى به حوزه ادبیات و کل اندیشه غربى کشاند و نشان داد که چگونه مفهوم «شرق» ابداعى از غرب بوده است تا به آن وسیله بتواند به اهداف استعمارى خود در ساختن جهانى بر الگوى اروپا و هماهنگ ساختن تمام ساختارهاى آن با خود به قصد رسیدن به حداکثر بهره بردارى به سود خود از آن برسد. تداوم این اندیشه در انسان شناسى سبب شد انسان شناسان هر چه بیشتر بر مفهومى که تا آن زمان نیز مطرح شده بود، یعنى مفهوم «بازتابندگى» (Reflexivity) متمرکز شوند. پرسش این بود که چگونه مى توان نوشتار مردم نگارانه را از شخصیت مردم نگار تفکیک کرد، آیا اصولاً چنین چیزى امکان دارد؟ [...]  پسامدرنیسم به مثابه نقدى بر نکات منفى مدرنیته به دو حرکت گاه متناقض دامن  زده است: یک نقد صرفاً منفى و شکاک و بدبینانه است که راه حلى در برابر مشکلات موجود ارائه نداده و خود را صرفاً در حوزه یورش به مجموعه دستاوردهاى روشنگرى محدود مى کند. اما پسامدرنیسم به نقدى نسبتاً سازنده نیز دامن زده است که هدف خود را تغییر وضع موجود و حتى تغییر عناصر و روندهاى موجود در فرآیند جهانى شدن اعلام مى کند و از این لحاظ مى توان گفت که نقدى خوش بینانه و مثبت بر روشنگرى است که در عین حال نیز دستاوردهاى اساسى روشنگرى همچون گروهى از جهانشمولى هاى ناشى از آن (حقوق بشر، حقوق زنان، کودکان و...) را نفى نکرده و آنها را نه تنها در تضاد با خاص گرایى هاى فرهنگى قلمداد نکرده بلکه به نوعى عاملى براى تضمین این خاص گرایى ها در چارچوب هاى جدید مى شمارد.[...]
مردم و ارتباطات
مجید مجدنیا
در هیاهوى زندگى مدرن امروز، مردان و زنان و کودکان پشت سرهم در حرکت اند بدون اینکه به همدیگر سلام بگویند یا لبخند بزنند. با جهانى شدن رشد تکنولوژى، ارتباط بین مردم شکاف بیشترى یافته به طورى  که رابطه مردم با اقوام و آشنایانشان نیز اغلب مستقیم نبوده و بیشتر از طریق سیستم پیام گیر تلفن و یا حتى یادداشت گذاشتن بر روى یخچال منزل صورت مى گیرد. در چنین شرایط دشوارى، حفظ برخى از روش هاى سنتى ارتباطات، خصوصاً در ارتباطات میان فردى نه تنها مغتنم بلکه حیاتى است. همان طور که مى دانیم، ارتباطات در ابتدا به صورت چهره به چهره و سنتى بوده و بعدها با به وجود آمدن ابزارهاى مختلفى همانند رادیو، تلکس، مودم و سیگنال هاى ماهواره اى توسعه یافته است. دستگاه فکس یا دورنگار یک وسیله میان فردى است که در آن صدا مفهومى ندارد. شخصیت ارسال کننده مطلب نیز براى دریافت کننده پیام مشخص نیست. امروزه از طریق سیستم تلفن هاى تصویرى شخص مى تواند طرف صحبت خود را ببیند و نسبت به وى تا حدودى احساس نزدیک ترى پیدا کند. هر چند رشد تکنولوژى به سرعت رو به جلو است، اما مى توان به راحتى دریافت که بشر در تلاش است تا روش هاى سنتى خود را حفظ نماید و در واقع مایل است تا با استفاده از تکنولوژى هاى جدید ارتباطى فقط هدررفتن زمان را کاهش دهد به طورى که در کیفیت ارتباطى خود تغییرى ایجاد نشود. اما چنین تلاشى تقریباً بى فایده است. یکى از مزایاى سیستم هاى جدید ارتباطى، توانایى ممکن شدن برخى از ناممکن ها است. تصور کنید پدرى در یک سوى اقیانوس و فرزند وى در سوى دیگر آن باشد مثلاً یکى در انگلستان و دیگرى در نیوفاوندلند. در این میان تلفن نقش مهمى دارد که صرف نظر از هزینه آن وسیله ارتباطى بین دو طرف بوده و همانند پلى، رابطه بین فرستنده و گیرنده پیام است که خوشبختانه امروز به وسیله ماهواره هاى پرتاب شده به فضا، علاوه بر توسعه فضاى قابل پوشش مخابراتى هزینه آن نیز کاهش یافته است و همین امر باعث شده است که تعداد زیادى از مردم در هر زمانى که مایل باشند با افراد مختلف در سراسر دنیا در ارتباط باشند. در کشورهاى پیشرفته اگر به افراد پیاده اى که در خیابان ها قدم مى زنند نگاه کنیم و یا حتى به آنهایى  که در زیرزمین هاى مترو ها در حرکت اند توجه کنیم ملاحظه مى کنیم که اغلب آنان با وسیله اى به نام «Walkman» سرگرم هستند و تمامى حواسشان به صداى سیستم صوتى روى گوششان متمرکز است. این سیستم صوتى روى ذهن آنان تاثیر دارد و سیستم شنوایى آنان را نیز به تدریج در معرض آسیب قرار مى دهد. گوش دادن به واکمن تا زمان رسیدن به محل کار (بیش از ۴۰ دقیقه در هر بار) و حداقل ۳ روز در هفته به تدریج باعث کسرى شنوایى آنان مى شود. این سندرم مى تواند در تماشاى تلویزیون نیز صادق باشد، به خصوص با ایجاد کانال هاى متعدد ماهواره اى و نیز کانال هاى خاصى نیز که فقط موسیقى به صورت کلیپ پخش مى کنند و تقریباً در سراسر دنیا قابل دریافت هستند توسعه یافته است. از زمان به بازار آمدن تلویزیون هاى داراى سیستم کنترل از راه دور (Remot Control) که بیش از ۱۵ سال از آن نمى گذرد، مردم این شرایط را یافته اند که به طور مرتب کانال هاى تلویزیونى را عوض کنند یا به هنگام پخش آگهى هاى بازرگانى از یک کانال به کانال هاى دیگر بروند و از روى برنامه ها و کانال ها بپرند. همین امر موجب تلف شدن زمان بیننده مى شود. به طور مثال فرد بدون در نظر داشتن برنامه خاصى، کانال ها را عوض مى کند تا برنامه مورد نظر خود را بیابد. در کنار آن باید برنامه هاى بازى هاى کامپیوترى، فیلم هاى مختلف، ویدئوگیم و... را نیز در نظر داشت. تمامى این وسیله ها سبب مى شوند که فرد ساکت باشد و سکوت به تدریج جایگزین صحبت و مکالمه مى شود. زوج هاى جوان بیشترین وقت خود را صرف کار مى کنند بنابراین زمان اندکى دارند تا با همدیگر صحبت کنند. (چنانچه زمان کارشان همزمان باشد) خانواده ها سعى دارند تا طى شبانه روز، موقعیت هایى را ایجاد کنند تا بشود با افراد خانواده رودررو شده و پیرامون مسائل مختلف صحبت کنند و این موقعیت معمولاً مى تواند بدون حضور وسیله اى همانند تلویزیون، تلفن، کامپیوتر،... و یا سایر ابزارهایى که موجب پرتى حواس مى شود، فراهم شود. وعده یک ناهار در بیرون از خانه و در کنار اعضاى خانواده بهترین زمان براى دیدار و صحبت اعضاى خانواده است چرا که بهترین موقعیت است تا آنها با همدیگر صحبت کنند و موضوعات مشترک یا خصوصى شان را بیان کنند و با هم در میان بگذارند.
این خیلى مهم است که امروز بدانیم چگونه باید با ارتباطات و ابزارهاى آن کنار بیاییم؟ آیا مى شود تمام تاثیرات رسانه هاى جمعى را نادیده بگیریم و فقط دور هم بنشینیم و بگوییم و بخندیم؟ نادیده گرفتن همه ابزارهاى ارتباطى ممکن است در کوتاه مدت احساس خوبى ایجاد کند و فرد بتواند زمان بیشترى براى ارتباطات سنتى داشته باشد اما بى خبرى از همدیگر و از اوضاع و احوال بیرون از خانواده خود دردسرساز است. تصور چنین چیزى نیز بسیار دشوار است. براى کاهش این گرفتارى ها، کافى است فقط زمان اندکى را براى گوش دادن، فکر کردن و صحبت کردن اختصاص دهیم تا بتوانیم تصورات خود را با دیگران در میان بگذاریم و آنان را سهیم کنیم. در پایان باید اظهار شود که مردم جهان امیدوارند تا از وضعیتى که در سایه تکنولوژى هاى پیچیده ارتباطى به وجود آمده است، رهایى یابند و به روش هاى صمیمانه ارتباطات سنتى بسنده کنند و به دورانى که توأم با توجه، ملاطفت، تفکر و اثرپذیرى و اثرگذارى خصوصاً در ارتباطات شخص و میان فردى و اجتماعى داشته اند، برگردند. چرا که در ارتباطات شخص، فقط حرکات چهره و بدن و لحن صدا و شیوه بیان کلام حدود ۷۵ درصد در انتقال پیام اثر دارند و در ارتباطات فرد به فرد پیام ها زمانى عمیقاً درک مى شوند که کلام توأم با عوامل ذکر شده بیان شود. آیا در انتقال پیام ها از وسیله اى همانند رادیو یا بلندگو، شنونده مى تواند عمیقاً احساس و حالت و... گوینده را دریابد؟
ارتباطات زمانى مى تواند شکوفا باشد که پیام دهنده در پشت صفحات کاغذ، تلفن، سایت، رادیو و... پنهان نباشد.

نظرات 1 + ارسال نظر
یک دوست دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.adinehbook.com

دوست داری پولدار بشی؟ هر کلیک 80 ریال!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد